یکی از دوستان در خصوص وجود و یا عدم وجود نماز در ادیان گذشته و نحوة اقامه آن تلفنی سؤالی مطرح نموده اند که به فضل و یاری خدا ذیلا پاسخ داده می شود .
پاسخ :
صلاة دو گونه معنا می شود 1- معنای لغوی 2- معنای اصطلاحی و شرعی . معنای لغوی آن به معنای عام عبادت و نحوه های گوناگون پرستش خداست . اگر نماز را به این معنا اتخاذ کنیم نه تنها انسانها، بلکه به اعتبار ولایت تکوینی تمامی موجودات عالم را در بر می گیرد.قرآن مجید فرمود اِن مِن شَیئٍ الاّ یُسَبِّحُ بِحَمدِهِ وَ لکِن لا تَفقَهوُنَ تسبیحَهُم ( هیچ ذی وجودی نیست مگر اینکه تسبیح گوی حضرت حق است ) یعنی به این معنا کفار هم نماز داشته اند . در جای دیگر ، کتاب الهی می فرماید ما کانَ صَلاتُهُم عِندَ البَیتِ الاّ مُکاءًً وَ تَصدِیَةً ( نماز کفار چیزی نبود جز سوت زدن و کف زدن در کنار خانه خدا ) . اما نماز به معنای اصطلاحی و تشریعی آن عبارت است از هیئت خاصی از رفتار در قالب عبادت که با اذکاری خاص همراهی دارد . به این معنا نماز عبادتی است که هیچ شریعتی از آن جدا نبوده است و قرآن مجید در جای جای خود به آن اشاره کرده است که شامل نمازهای حضرات ابراهیم ، موسی ، عیسی ، ذکریا ، شعیب و مریم ( علی نبیّنا و آله و علیهم السّلام ) و غیر از آن بوده است . نبیّ اعظم اسلام حضرت ختمی مرتبت محمّد ( ص ) نیز قبل از بعثت نمازهایی به پا می داشته اند که شامل خواندن اذکار و آیات قرآنی بوده است . قرآن در آیه 9 سوره علق میفرماید أَرَأَیتَ الَّذی یَنهی عَبداً إذا صَلّی ( مرا خبر ده از کسی که بنده ای را که عبادت می کرد و نماز میخواند را از این عمل نهی مینمود ) . این آیه که اولین سورة نازل شده بر رسول گرامی بوده و بطور یکجا نیز نازل شده است مشعر بر این است که رسول خدا ( ص ) قبل از بعثت نیز نماز می گذارده اند و پس از گذشت مدتی در شب معراج نمازهای پنجگانه واجب گردید ( البته مرحوم علامه طباطبائی رحمة الله علیه این نظر مفسرین را قبول ندارند ) که دو رکعت دو رکعت بود و در تشریعات بعدی به شکل کنونی درآمده است .
برای شادی روح استاذنا العارف الکامل حضرت شیخ محمود تحریری ( ره )صلوات
معبودا گستاخم و ره گم کرده ، این بندة بی ادب کمترین را ادب کن . ولی نه به احالة به عذاب آخرت ،که ناتوان ترین است . آیا رمضانگاه ، فرصتی برای ادبش نیست . ببین که چه آرام به برکت آرامش سحرگاهی به التماس ادب نشسته است . آخر این بندة بیچاره کمترین کیم که به راه چارهای عالم بالا بر او ترفند زنی ، که ناقابل تر از آنم که مطرح به مکر تو درآیم . بنده ای که ذلیل و زمین خوردة مکر نفس و شیطان و دنیا ست را ، چه به مکر و سیاست الهی . پس به مکرت مرا سیاست مکن که به نگاه دستگیری بیشتر محتاجم .
ظلمت شُرور شَراشِر وجودم را در نوردیده است . ای تو که بهترینی و نه از تو بهتری ، و ای صمدی که نه از تو کاملتری ، هماره خیر از منبع ساری است و کمال از مصدر ، پس برای التیام جراحات شرارتهای شیطان ، از کجا خیرخواه باشم جز از نزد یار دلخواه ، که تنها او دستگیر است و پناه . و از کجا دست لرزان و فقیر حاجتمندیم در قعر بحر عمیق دنیا به ریسمان نجاتی برسد ، که تنها نجات از تومیسور است و دستگیری از تو منظور . بدان سبب که رحمت همه جا گیرت از هیچ موجودی جدا نیست همة فاصله ها در تلاقی رشته های نجات تو هموار می شوند و یاری دستیاران دست بکار . آنجا که دستی به نیکی ، بستر رحمت می گشاید احسانش بی نیاز از یاری تو نیست و آنجا که دستی به جرأت بی ادبی در محضر ، سد رحمتی کرده بیرون از سیطره و مملکت داری تو نیست . پس به التماس دستگیری ، نفس به نفس تو را میخوانم تا به گاهی که نفس زدن نتوانم .
تو را به تو شناختم که نیست غیر تو نمودی ، و بر خود راهنمائی و به خود داعی ، چون کجاست غیر تو ذی جودی . و اگر تو نبودی نمی دانستم که ، که بودی زیرا تنها تو مُظهِر وجودی .
سپاس معبودی را که باهمه کندی و رخوتم گاه خواندن اجابتم می کند و شکر الهی را که با اینکه او مرا به قرض طالب شود بخیلم وخسیس ، لکن من که گدای در او شوم میدهدم بی فهم و تشخیص .
و شکر خدائی را که هر گاه به نیاز میخواهمش بدون گفت به ناز می ستاندم و بی واسطه گری دلاّلی به خلوت او می خرامم به صد راز ، پس اوست که بر آورد ه می کندم هزاران خواست و نیاز .
و سپاس معبودی را ، و چه خوب شد ، که مرا تنها به خودش امیدوار ساخت که اگر به غیر خود امید خواهم کرده بود ، او مرا خلف وعده می کرد و در ذلّت خواهش تباهم . و شکر الهی را که چون مرا بشکوه و ذی تاج کرامت میخواست ، مرا به خود پشت گرم و متوکل آراست و به خلقش موکول نکرد که در آن صورت خوار و پستم می کرد و از شأنم می کاست .
و سپاس خدایی راست که در عین بی نیازی از حقیری چون من ، دوستم می دارد ، چونان یاری که از عشقش مسرور است و شکر اورا ، که نسبت به بنده اش آنچنان صبور است که تو گویی ، هیچ نافرمانیم ندیده است ، همچنان عبدی که مغفور است . پس ، پروردگار من ستودنی ترین در نزد من و بدین ستایشگری مستحق و مشهور است .
بارالها ، یافته ام که راههای به سمت تو گشوده است و چشمهای امید به رحمتت در اشک غنوده ، و برای آنان که فضل تو را آرزو می کنند ، دراز دستی به احسان و کرمت چه دلنواز است ، و درهای دعا برای عربده کشانِ مستِ از دردِ بی دردی ، بسویت همیشه باز است .
و نیک می دانم که تو نشسته ای تا دستگیران را دستگیری ، و بیچارگان غمزده را درآغوش پذیری که همانا بلوغ خاکساری به درگاه کَرَم باری تو ، و آرامش رضایت به سرانجام نگاری تو ، بهترین جایگزین برای خساست تنگدستان ، و عزتمندترین اظهار بی نیازی به انباشتة مال پرستان است .
و سالک بسویت زود می رسد ، آخر تو نزدیکی و تا تو فاصله ای نیست چرا که اگر پرده پوشی اعمال سیاهی افزون و بیراهه ساز نبود ، تواز خلق پوشیده نبودی وکسی با غیرتودمساز نبود .
با عنایت به بی لیاقتی من که بخواهی به سخنانم گوش فرادهی و بدون اینکه مستوجب بخشش تو باشم تا بر گناهانم سرپوش قرار دهی ، تو را بهانه فریاد خواهیم نمودم و دعایت را ابزار بی پناهیم ، هر چه باداباد ، با میل به خیل کرمت قصد تو کردم ، و با نیاز به سوی تو، دل سرمست تو . نه با آن لیاقت و شایستگی ، بلکه به سبب دلداشت به احسان و ، آرامش به راستی گفتمان و ، پناه و دلگرمی به یگانه باور داشت به ایمان به تو بود . و باور راستین به اینکه ، تو مرا می شناسی که جز تو نیست مرا هیچ سازنده و ملیک ، چه ، نه تنها معبودی غیر تو نیست ، بل تنهائی و بی شریک .
بار الها ، تو خودت گفتی که سائل فضل رفیق اعلی باشید که همانا اوست که با شما مهربان و هم او شفیق بی همتاست ، در حالی که گفتار تو عین درستی و وعده تو عین راستی است و کجا آقای من ، وصفی بر تو رانده اند که خود بر بندگان اصرار بر خواهش کنی و از سویی منع بخشش . این در حالی است که تو همیشه با اعطای روزی بر درب خانة عائله و مردم ملکت منت گذاری و در میزنی و با رأفت و مهربانی دائما به آنها سر میزنی .
پروردگارا ، مرا از اوان کوچکی و حقارتم در دهش و روزیت پروراندی و در اوان بزرگی سربلندی دادی و نامم را بر زبانها راندی ، پس ای آنکه مرا در دنیا به احسان و روزی و نعمتهایت حرم دادی و برای آخرت نیز قول و وعدة بخشش و کرم دادی ، ای آقای شناخته شده و مشهود من ، تو راهنمای من به خودی ، عشق لابدی و واسطة من به خود از هر غیر خودی ، و من از دلیل خود چون تو راهنمای منی مطمئن و رامم و چون تو میپذیری ، از شفیعم آرامم و دل خوش دارم .
آقای من ، به زبانی تورا میخوانم که گناه لالش کرده ، خدای من ، با دلی مناجات می کنم که خطا هلاکش کرده ، خدای من ، تو را در وحشت وخواهان ، امیدوار و ترسان میخوانم . آقای من ، آنگاه که نظر بر گناهان می افکنم ، هراس از داغ دارم و گاهی که چشم بر کرمت می دوزم طمع اشتیاق دارم . پس اگر درگذری بهترین مهربان عالمی و اگر در آتشم ببری نه ظالمی .
شوق لقاء
یقینا مانند همیشه به شوق دیدار رسول خدا سر از پا نمی شناخت که به زیارتش نائل آمد و اینگونه گفت که : پس از اینکه اذن حضور به محضرنورانیش یافتم ایشان را در حالی دیدم که ( بدون بستری نرم و تنها ) بر روی حصیری( خشک و زمخت ) درخواب ( نازی ) بسر می بردند بگونه ای که رد حصیر بر پهلو و بدن مبارکشان ( نقش زهد و فقر ) زده بود ( چشمان مبارک گشودند و فضا را به کلام درر بار معطر نموده ) فرمودند آیا کسی هم با تو هست عرضه داشتم خیر یا رسول الله سپس ( افاضه ای فرمودند که جان به قالب من فشردند ) . اظهار داشتند خبری به تو بدهم و آن اینکه اجل من نزدیک است و شوقم برای لقاء خالق هستی و برادران پیامبر قبل از خودم به اوج رسیده است . سپس سخن ایراد داشتند که هیچ چیز در نزد من دوست داشتنی تر از مرگ نیست چرا که هیچ راحتی برای مؤمن جز در مردن وجود ندارد . ( به ناگاه ) دیدم حضرت ( منقلب شده و ) شروع به گریستن نمودند عرضه داشتم یا رسول الله علت گریه چیست فرمودند چگونه گریه نکنم و حال آنکه من به همه کس داناترم از آن چیزهائی هستم که بر سر امت من خواهد آمد درخواست کردم که ای رسول خدا ( لطفا بفرمائید که ) پس از شما چه بر سر امتتان خواهد آمد حضرت فرمودند هواهای گوناگون نفسانی و قطع رحم ( و بریدن از دوستان و اقوام و کسان نزدیک ) و حب مال و جاه ( و شخصیت ها و شئون کاذب اجتماعی ) و بروز بدعت ( و نوآوری ) در دین خدا
( مستدرک الوسائل جلد 12 صفحه 64 )
نکات :
-*- بالاترین مقام روحانی ، باطنی ، مذهبی ، سیاسی ، اجتماعی و حکومتی تا آخرین لحظه عمر شریف ، ساده زیستی و امرار معاش چونان اضعف مردمان جامعه را رها نکردند .
-*- اهل سر و راز بودند و هر سخنی را در هر محفلی نمی فرمودند .
-*- به آنچه که همگان از آن گریزان و فراری اند انس و محبت داشته و بدان اشتیاق می ورزیدند یعنی بر خلاف عوام ، راحتی را در مرگ می دیدند چرا که مرگ یعنی به سرآمدن فراق و جدائی .
-*- وجود رحمه للعالمین حضرتش ، تا چه اندازه برای امت جدا از رهبر دلسوزی داشته ، برای آنان گریه می کنند و به یاد آنان هستند .
-*- مشخص شدن درجه معصیت و نافرمانی 1- هوای نفس 2- قطع رحم 3- حب مال و جاه 4- بدعت در دین ، در میان سایر معاصی آنگونه که حضرت را برای امت به گریستن واداشته است .
و اوج شرمساری ، جدائی و تفاوت رِِه از کجا تا به کجائی ، بین رسول خدا و امت مرحومه اوست . پناه بر خدا .
طبق اعلام قبلی جلسه صبح جمعه مورّخه 1/6/1387 استاد معظّم حضرت آیه الله حاج محمّد باقر تحریری بعلت تشرّف ایشان به مشهد مقدّس تعطیل بود. به فضل حق این هفته جلسه رأس ساعت 11 صبح جمعه مورّخه 8 /6/ 1387 در محل همیشگی خیابان کمالی بعد از بیمارستان لقمان حکیم مسجد امام رضا (ع) برقرار میباشد . ضمنا این هفته آخرین جلسه بحث شرح نهج البلاغه (نامه حضرت به مالک اشتر ) بوده و در ایام پر فیض ماه مبارک رمضان نیز جلسات تعطیل می باشد . به یاری خدا از اوّلین جمعه ماه شوّال مبحث جدید که متعاقبا اعلام خواهد شد جلسه مجددا تشکیل می شود . لازم به ذکر است لوح صوتی کلّ شرح یاد شده در حال تکثیر بوده که در اولین جلسه به همراهان همدل ارائه خواهد شد .
یابن الحسن روحی فداک
روزی من آیا شود دستم به دامانت رسد ماه جمالت بردمد عالم ز ظلمت وارهد
متی ترانا و نراک یابن الحسن روحی فداک
افتاده ای بیحاصلم گمگشته ای پا در گلم درمانده از صد مشکلم از حد برون درد دلم
افتاده ام بر روی خاک یابن الحسن روحی فداک
تو دستگیر ماسوا یادت نجات از هر بلا بر خوان ما نان شما مهدی آل مصطفی
با عشق تو از غم چه باک یابن الحسن روحی فداک
یهدی الهی مِن هُداک روحی و رضوانی وِلاک امی ، ابی ، مالی فداک خیرالعواقب فی رضاک
من این لی خیر سواک یابن الحسن روحی فداک
محسن محمدی - فروردین 1387